.Part 1.
[Pilot]
●●●
برخورد نور آفتاب از پنجره ی بی پرده اش به چشم هاش اون رو وادار به بیدار شدن کرد
کش و غوسی به بدنش داد و غلتی زد. متوجه ی عوض شدن میزان ارتفاع و نرمی زیرش شد و در حالی چشم های رو می خاروند نگاهی کرد.
متوجه شد با غلتی که زده بود از روی تشکش پایین اومده. ناله ای کرد و سعی کرد از روی زمین بلند شه
دست هاش رو به کمرش زد و به تشکش که قرار بود به زودی روی تختش که امروز براش پست می شد قراره بگیره نگاهی انداخت
از اتاقش خارج شد و به سمت اشپزخونه رفت و از توی کیسه ای که ظرف های یکبار مصرف توش قرار داشتن یک بشقاب و لیوان برداشت و دست رو به سمت کورن فلکس هایی که دیشب همراه چند تا ساندویچ اماده و شیر خریده بود برد
مقداری از کورن فلکس رو توی بشقابش ریخت و شیر رو از توی یخچال بیرون اورد و توی لیوانش ریخت
نگاهی به اطرافش کرد فهمید جایی برای نشستن نداره پس بشقاب و لیوان رو روی اوپن قرار داد و خودش پشتش رو به اوپن کرد و با کمک بازو هاش رو اوپن نشست.
صدای زمزمه های پشت داره باعث شد تا بفهمه لیام و نایل اومدن اما قبل از اینکه بتونه از روی اوپن پایین بیاد اون دو نفر وارد اپارتمانش شده بودن
هری به لیام و نایلی که با تعجب بهش نگاه می کردن اخم کرد
"شما ها کلید خونه رو از کجا گیر اوردین؟"
"خودت دیروز به ما دادی. یادت نیست؟" نایل سعی کرد با صدای اروم گفتن حرفش مظلومیتش رو نشون بده اما در جواب خنده ی هری رو تحویل گرفت
"من گفتم به بهم دو تا کلید دادن. نگفتم که یکیش برای شماهاست!"
نایل عینک آفتابی مسخره ای که به چشم هاش زده بود رو برداشت.
"مطمئنی؟"
و با دیدن میزان نور خونه ی بدون پرده هری زیر لب ناله ای از سردرد کرد و دوباره عینک رو به چشمش زد
"فقط یه طبقه با هم فاصله داریم اما انگاری آپارتمانت در جهت تابیدن نور مستقیم خورشید ساخته شده."
هری تلاش کرد غر زدن های نایل رو نادیده بگیره.
"اره، چون دقیقا یادمه ازم پرسیدی 'اون اضافهه رو بهت بدم؟' و منم گفتم که برای مامانم می خوام نگهش دارم"
"به هر حال می خواستیم اینو بهت بدیم."
لیام دستش رو جلو آورد و یه بسته رو به هری داد
هری با کنجکاوی اون رو از لیام گرفت و از روی اوپن پایین اومد و بازش کرد و دید توی جعبه یه ماگ بود که روش نوشته بود دیوونه ترین فرد دنیا.
هری با دیدن نوشته ی روی لیوان خندید و به لیام و نایل نگاه کرد
"به عنوان اولین کادو برای آپارتمانم خیلی خوب بود."
"نایل بهم نشونش داد و بنظرمون اومد این برای خود خودت درست شده"
هری شونه هاش رو بالا انداخت و خندید و بعد یکی از کابینت های خالیش رو باز کرد و ماگ رو توی اون گذاشت
"خبری نشده؟'
هری با شنیدن سوال نایل لبخندی زد و گوشیش رو که روی اوپن بود رو برداشت و بالا گرفت.
"روی حالت هواپیماست پس نمی دونم. "
"الان بدتر با جواب ندادن نگرانشون می کنی و تا
اینجا می کشونیشون."
هری با افتخار لبخندی زد چون برای حرف نایل جواب داشت
"فکر اونم کردم قبلش به همشون پیام دادم و گفتم که تا وقتی که بهتون بگم خواهشا دیگه بهم زنگ نزنید."
لیام به لبخند مسخره ای که هری هنوز روی لبش نگه داشته بود خندید
"همونطور که گفتیم. دیوونه ترین فرد دنیا."
هری جرعه ای شیرش نوشید و شونه هاش رو بالا انداخت
"اونا رو ولشون کنیم امروز من هر دو تا شیفت رو دارم؟"
لیام سرش رو تکون داد و به نایل اشاره ای کرد
"تو برو فعلا اماده شو "
هری سرش رو تکون داد و کف دستش رو دراز کرد و به نایل نگاه کرد
نایل لبخندی زد و کاملا معلوم بود برخلاف خواسته ی خودش داشتم اون کلید رو تحویل می داد
"این کلید برای مامانم هست. بعدا از روش کپی می زنم به هر دو تا تون می دم."
لیام و نایل سرشون رو تکون دادن و از آپارتمان خارج شدن
هری نگاهی به اطرافش کرد لبخندی به لبش اومد. اون آپارتمان چندان بزرگ نبود و تنها وسایلی که داشت جعبه های رو همی بودن که با خودش اورده بود
دستش رو به سمت بشقاب کاغذیش برد و یه مشت کورن فلکس برداشت
"دیگه از این به بعد به معنای واقعی خودتی خودت ..."
•••
با نزدیک شدن به بار هندزفری هاش رو از گوشش بیرون اورد و دستش رو به سمت دستگیره ی در برد و در رو هل داد
"تختم رو دیرتر از چیزی گفته بودن فرستادن و نصب کردنش با اون دستور مزخرفش که اصلا به درد نمی خورد هم وقتم رو گرفت... "
هری نگاهی به لیام کرد که پشت پیشخوان ایستاده بود و به هری با یه لبخند مصنوعی نگاه می کرد
هری دست از حرف زدن کشیدن و به اطرافش نگاه کرد تا ببینه نایل کجاست و نایل رو که پشت یکی از میز ها نشسته بود پیدا کرد و با دیدن فرد رو به روش ابرو هاش بالا رفت و نزدیک بود هندزفری از راستش بیافته
"جرد؟"
"وقتی جواب تلفنت رو ندادی خانواده ات و جرد نگران شدن بخاطر همین جرد اومد اینجا تا از اینکه حالت خوبه مطمئن شه "
نایل با لحنی حرف زد که توی هر کلمه اش دیدی بهت گفت داشت
"مرسی بابت توضیحت نایل می شه تنهامون بزاری"
نایل سرش رو طوری تکون داد انگار که واقعا نمی خواست با جرد درگیر شه و بلند شد و هری جاش نشست
"مامانت می دونه اومدی اینجا؟"
"نه. فکر می کنن من هنوز خونتون هستم."
"احساس می کنم با این کار هات واقعا دلت می خواد که مامانت از من متنفر شه."
جرد به هری با جدیت نگاه کرد و زبونش رو به دندون های عقبیش کشید
"پس دفعه ی بعدی جواب تلفن کوفتی رو بده."
جرد این رو گفت و بلند شد که هری با گرفتن ساعدش مانع این شد که بخواد از بار خارج شه
"ببخشید نباید اینطوری حرف می زدم. ممنونم که تا اینجا رانندگی کردی تا بیای و از سلامتیم مطمئن بشی اما منم از تماس های مامانم خسته شده بودم،."
"همه چیز یهویی شد بهش حق بده که نگران باشه. اون همیشه عادت داشت که جلوی چشمش باشی."
"تماس هاش برای اینکه احوالم رو بپرسه نیستن."
"اما ما ها با هم حرف زدیم..."
"می دونم. بخاطر همین فکر کنم بهتره که تا یه مدت پیش خانواده ام نری."
جرد به چشم های سبز رنگ هری که تیره تر از هر موقع ای بود نگاه کرد و سرش رو تکون داد.
"اگه... اگه زیان رو دیدی ازت می خوام برگردی به زندگیش و حواست بهش باشه ")
جرد با حس کردن جمع شدن اشک توی چشم های نگاهش رو از هری گرفت و نفس عمیقی کشید. هری با دیدن حرکت جرد ساعدش رو به ارومی رها کرد
جرد سرش رو تکون داد و لبخند کوتاهی به هری زد و از بار خارج شد.
لیام که دست به چونه داشت رفتن جرد رو نگاه می کرد اهی کشید.
"فقط اگه یه ذره تخمش رو داشت..."
هری برگشت و به لیام چشم غره رفت.
"اونطوری به من نگاه نکن خودت می دونی دارم راستش رو میگم."
نایل که از انباری کوچک بار تازه بیرون اومده بود به هری نگاهی کرد
"می دونی کی دیگه راستش رو گفته؟ من! حالا برو اون گوشیت رو درست کن تا انه خودش وسایلش رو جمع نکرده بیاد اینجا."
هری چشم هاش رو چرخوند و دست رو توی جیبش کرد و گوشیش بیرون اورد و ایرپلین مود رو خاموش کرد
"تو واقعا می خوای دنبال زیان بگردی؟"
هری از روی صندلیش بلند شد و اوهوم به لیام گفت که باعث شد چشم های لیام گرد بشن
"قبل از اینکه جرد بهم بگه خم این برنامه رو داشتم. می دونم اینجا شهر کوچیکی هست اما نه در اون حد."
نایل هم در انباری رو بست و به جمعشون اضافه شد و ادامه ی حرف هری رو گوش داد
"اون فکر می کنه فراموش شده هست و هیچ کس بهش اهمیت نمی ده اما من میخوام با پیدا کردنش خلافش رو بهش ثابت کنم."
"دیوونه ترین فرد دنیا..."
هری که صدای لیام رو با وجود اینکه زمزمه بود شنیده بود سرش رو تکون داد و تصمیم گرفت بحث رو عوض کنه
"امشب کدوم یکیتون می خواین...؟"
"اگه خودت بخوای تو"
نایل با خونسردی به لیام اشاره کرد که بشکه ی آبجوی زیر میز رو عوض کنه و جلمه اش رو گرفت
"نه مرسی!"
"جدی می گم. تو می تونی اجرا کنی."
"می دونی که هر وقت استرس می گیرم چرت و پرت می گم. پس من رو با یه بلند گو جلوی افرادی که از حضورشون توی اینجا پول در میاریم نذارین."
لیام که بشکه ی خالی رو بیرون آورده رو بود و حالا داشت اون بشکه ی سنگین ایجو رو می گذاشت با نفش های بریده حرفش رو زد.
"پس در اون صورت تو می تونی گیتار بزنی و من می تونم کسی باشم که می خونه."
نایل لبخندی به لیام زد و کاملا مشخص بود که طعنه امیز هست
:و برگشتیم به ماجرای استخدام یه نفر دیگه چون من تنهایی نمی تونم.:
لیام لبش رو خیس کرد و همه ی وزنش رو روی دست هاش که روی لبه ی بار بود انداخت
"پس تو امشب می ری می اون بالا چون هم می تونی بمونی هم گیتار بزنی!"
نایل برای کمک به هری نگاه کرد و هری که سعی داشت لبخندش رو مخفی کنه با بالا انداختن شونه هاش نشون داد که اون نمی تونه نظر لیام رو تغییر بده
"تو این مورد من با لیام موافقم نمی تونم بهت کمک کنم."
"اما..."
"بعدا راجعش تصمیم می گیریم نایل"
هری اجازه نداد نایل دوبار غر زدن رو از سر بگیره
"راستی گفتی که تختت رسید، چطوره؟"
هری می خواست حرف بزنه که با شنیدن صدای در گرفتن نگاهش از لیام دیدن و اومدن مشتری پشیمون شد
"بعدا حرف می زنیم."
نایل به سمت پیشخوان رفت تا سفارش رو ازش بگیره و هری می دونست اگه به کمک نایل نره نایل دوباره پرونده ی کمک گرفتن رو باز می کنه
لیام به سمت انباری پشتی رفت تا اون بشکه ی خالی رو داخل انبار بزاره تا بعدا دوباره پرش کنن
هری با چند قدم فاصله با نایل ایستاده بود و مشتری که موهای فری و تیره رنگی داشت سفارشش رو می داد که در باز شد و پسری که سویشرت مشکی و بنفش توی دستش وارد شد
کسی که داشت حرف می زد به سمت اون پسر برگشت و با دیدن چهره ی اخم الودش خندید
"جان! اگه یه بار دیگه به جای کمک کردن من توی پارک کردن ول کنی بری برام مهم نیست چقدر والنسی رو دوست داری. هر چیزی که دیدی از چشم خودت دیدی ."
جان در حالی که هنوز داشت می خندید و دستش رو دراز کرد تا لویی کلید ماشین رو بهش پس بده
"همه می دونن به اون اندازه ای که من والنسی رو دوست دارم تو هم دوستش داری."
لویی به سمت یکی از میز ها رفت و با خستگی خودش رو روی یکی از صندلی های دور میز پرت کرد
جان صورتش رو به سمت نایل برگردوند
"و اگه می شه یه ابجو به سفارش اضافه کنید"
____________
اینم از پارت اول امیدوارم خوشتون اومده باشه
گشاد هم نباشین و کامنت بزارید نظرتون رو بگید
ووت هم فراموش نشه
Bạn đang đọc truyện trên: Truyen247.Pro