
خودم به تنهایی
[چهار زانو نشسته،دست هاش رو جلوی سینه اش قلاب کرده. اخم کرده و لب پایینش رو بیرون داده.]
هم کلاسی: این چه قیافه ایه گرفتی؟ (بینی اش رو چین می ده.)
لری گرل: هیس! (انگشت اشاره اش رو جلوی بینی و دهنش می گیره.) دارم سعی می کنم تمرکز کنم. (به وضعیت قبلی برمی گرده.)
هم کلاسی: رو چی؟ (سردرگم می پرسه.)
لری گرل: دارم سعی می کنم از لری عصبانی باشم؛ولی این خیلی سخته. به خاطر همین نیاز دارم تمرکز کنم.
هم کلاسی: برای چی عصبانی باشی؟
لری گرل: برای این که،یعنی چی! این چه وضعشه اصلا! خجالتم نمی کشن؟! تمام انگیزه آدم رو ازش می گیرن.
هم کلاسی: (سردرگم و متعجب بهش نگاه می کنه.) حالت خوب نیست امروز.
لری گرل: نه ببین جدی می گم. یعنی چی من از بس اینجا نشستم به هیدر تبدیل شدم. بعد این دو تا از هجده سالگی و شونزده سالگی همدیگه رو پیدا کردن و عاشق هم شدن و هنوز هم عاشق هم دیگه هستن و واسه هم آهنگ های عاشقونه می نویسن. (نق می زنه و وراجی می کنه.)
هم کلاسی: (چشم هاش رو می چرخونه و سرش رو به چپ و راست تکون می ده. آهنگ آن مای اون رو پخش می کنه.) الآن بهتری؟
لری گرل: (با لبخند سر تکون می ده.) مرسی که هستی نایل...
سلام به همگی!
چطور بود؟ دوست داشتید؟
نظر؟ پیشنهاد؟ انتقاد؟ سوال؟
ممنون که وقت می گذارید💚💙
Bạn đang đọc truyện trên: Truyen247.Pro