Chào các bạn! Vì nhiều lý do từ nay Truyen2U chính thức đổi tên là Truyen247.Pro. Mong các bạn tiếp tục ủng hộ truy cập tên miền mới này nhé! Mãi yêu... ♥

Chapter 14


دومین ویدیو :

[[ - خب ...آه .. من میدونم از اولش با این کار موافق نبودم .
منظورم اینه که .. هی پسر ! هیچ کس عادت نداره از زندگیش فیلم بگیره ! .. اما اعتراف میکنم یه جورایی باحال و جالبه .
پس .. من اینجام تا یکی از این فیلم ها رو بسازم . البته ، با کمک اون .

لیام به دوربین لبخند کوچیکی زد و اون رو برداشت .
دوربین رو چرخوند . تصویری که دیده میشد ، نشون میداد لیام در حال راه رفتنه .

نجوا کنان گفت : اون خوابه . و من میخوام بیدارش کنم چون امروز شنبه ست و من حوصله م مثل شت سر رفته !

در اتاق رو هول داد و وارد شد .
کنار تخت زانو زد و دوربین رو دقیقا روی صورت زین تنظیم کرد .

با تُن آرومی گفت : وقتی خوابه ، از همیشه خوشگل تره . اون ...اون فوق العاده ست .

دست لیام به کندی روی صورت زین حرکت کرد .
انگار که میخواست به خودش فرصت بیشتری برای لذت بردن بده .

- بِیب ؟ بیدار شو ! .. خدایا ، اون خیلی با مزه ست !

لیام آروم خندید وقتی زین دستش رو پس زد و سرش رو زیر پتو فرو برد .

- بیدار کردن زین یکی از سخت ترین کار های دنیاست . اون تختش رو بیشتر از من دوست داره !

- خفه شو لیام .

صدای قهقه ی لیام به گوش رسید و با خوشحالی گفت :
- به خودم تبریک میگم ! منو بیشتر دوست داره !

- معلومه لعنتی ، حالا میذاری بخوابم ؟

فقط نصف صورت زین از زیر لحاف پیدا بود و همون نصف صورت ، کاملا عصبانی بود !

- بذار روش فکر کنم .. نه ! نمیشه بخوابی !

تصویر لرزید و کمی بعد معلوم شد لیام روی تخت نشسته .

انگشت لیام مشخص شد که به پهلوی زین سیخونک میزد .

- تا یک میشمارم . باید بیدار بشی مالیک !

- جداً لیام ؟! تا یک ؟! خیلی سخاوتمندی !

- شمارش معکوس آغاز شد . یک ! .. بوم !! مالیک تو باختی !

لیام داد زد و همزمان خندید . سعی کرد با قلقلک زین رو از تخت پایین بکشه .

زین با پاهاش لیام رو هول داد و این باعث شد لیام تقریبا پرت بشه روی زمین و تصویر بسیار درهم و غیرقابل تشخیص شد .

لیام خم شد و دوربین رو برداشت و روی صورت خودش تنظیم کرد .

لبخندی شیطانی روی صورتش نشست و موذیانه گفت :

- زین باعث میشه ایده های جالبی به ذهنم برسه . میدونی .. بدم نمیاد صبحانه رو توی تخت بخورم !

و دوربین خاموش شد !!  ]]


که اینطور .
پس اونا باهم زندگی می کردن .
اینو باید از روی حلقه هاشون می فهمیدم .

به لیام نگاه کردم .
نمیتونستم تشخیص بدم داره می خنده یا گریه میکنه .
این واقعا گیج کننده بود و من الان نمیخوام به پیچیدگی کار مغز فکر کنم که چطور در یک زمان ، دو حس کاملا متفاوت رو ایجاد کرده .

چشماش غرق اشک بود و نمیشد قضاوت کرد که این اشک برای چیه .
این قضاوت هزاران نتیجه داشت .

چشم ها باهوش ترین عضو بدن انسان ها هستن و به راحتی میشه با استفاده از اون ها هم دیگه رو گول زد .. در اکثر اوقات نباید به اون ها اعتماد کرد .
چشم ها دروغ گو های خوبی هستن .

این بار تونستم از شواهد دیگه بفهمم در این لحظه واقعا چه حسی داره .

ملتمسانه به زین خیره شده بود و دستش رو محکم فشار می داد .
انگار ازش میخواست همین الان بیدار بشه .
میتونستم صدای فریاد زدن تک تک اجزای بدنش رو بشنوم .

اون جداً نباید اینجا باشه و وقتش رو هدر بده .
این بازه ی زمانی ، متعلق به همه ست نه فقط اون .

زین یا می میره یا بیدار میشه و کمی دیرتر می میره !
در هر حال آخر زندگی این روح در بدن زین ، مرگه و بعد از اون باید در یک بدن جدید زندگی کنه و دیگه زین وجود نداره .

پس لیام دچار یک اشتباه بزرگ شده .
روح اون هم پس از مدتی از بدنش جدا میشه و این دو آدم ، در این جایگاه ، هرگز ارتباطی باهم نخواهند داشت .
شاید بعدها به عنوان خواهر و برادر و حتی مادر و فرزند با هم در ارتباط باشن ، ولی این رابطه ی فعلی هیچوقت دوباره شکل نمی گیره .

چیزی که اینجا باعث تفاوت میشه ، میزان پیشرفت هر روح در مراحل مختلفه . این که اون ها با هر بار زندگی چقدر پیشرفت می کنن .
هدف از زندگی ، پیشرفت کردنه .

لیام داره یکی از فرصت ها شو از دست می ده .
اون نباید به خاطر زین همه چیزش رو رها کنه .

این کاملا خلاف طبیعته .

مردن یک اسب ، گله رو متوقف نمی کنه .







___________________
__________
__

آیم هیِر اِگِین =/

و . همچنان . در . انتظار . برای . کامنت . و . رأی . هایِ . بیشتر .

=|

#FIRE🔥



Bạn đang đọc truyện trên: Truyen247.Pro