Chào các bạn! Vì nhiều lý do từ nay Truyen2U chính thức đổi tên là Truyen247.Pro. Mong các bạn tiếp tục ủng hộ truy cập tên miền mới này nhé! Mãi yêu... ♥

Chapter 11

~ Lost highway - Aaron ~




اولین ویدیو

با یک شجاعت وصف نشدنی وارد اتاق شد .
چهار روز و ده ساعت و بیست و سه دقیقه ی تمام رو برای بدست آوردن این دل و جرئت تلاش کرده و الان این داشت جواب میداد !

به راحتی به زین نزدیک شد ، انگار که اون خطوط قرمز از دور زین پاک شده بودن و اون این اجازه رو داشت که بهش نزدیک بشه .

خطوط قرمز از چیزی به جز وحشت لیام ساخته نشده بودن و حالا لیام با ساختن یک قهرمان از خودش برای کمک به زین ، اونا رو از بین برده بود .

این اولین بار بعد از " روز شوم " بود که لیام نسبتا احساس خوبی داشت .

پیشونی زین رو بوسید و برای یک مدت کمابیش طولانی به صورت آروم و بی دغدغه و البته زیبای زین خیره شد .

- سلام زین . این منم . برات یه سوپرایز دارم .

لیام اینجا بود برای زین . برای خودش .

پس لباش کمی کج شد و این ، تلاشی بود برای لبخند زدن به حقیقتی مثل مرگ .

لپ تاپ رو روی میز گذاشت و اون رو جوری تنظیم کرد که هم خودش و هم زین درست رو به روی اون قرار بگیرن .
نفس عمیقی کشید و به زین نگاه کرد .
مطمئن نبود که این کار درستیه . شاید اصلا جواب نده . نمی دونست که اصلا زین صداش رو میشنوه یا نه . اما هرچی که بود ، حس خوبی بهش داشت .
از همون حسای خوب و بامزه که آدم رو قلقلک میده و مدام بهت میگه برو جلو .

سی دی رو از توی محافظش دراورد و به محض دیدن دست خط زین ، خندید .

اون نوشته بود :

Our little game ;)

بعد از دوباره نگاه کردن به زین و یک مقاومت در برابر بوجود اومدن یه بغض مسخره توی گلوش ، سی دی رو گذاشت و اولین ویدیو رو پلی کرد .

{ اولین ویدیو ، معرفی }

تصویر لرزید .
زین دوربین رو صاف کرد و عقب رفت و به لیام ملحق شد که با چهره ای عبوس به دوربین نگاه می کرد .

- به دوربین سلام کن لیام !!

لیام فقط چشم غره رفت .

- خب ، ما تصمیم گرفتیم که ...

+ فقط تو تصمیم گرفتی .

زین بی توجه به لیام ، با شوق بیشتری ادامه داد :

- ما میخوایم لحظه های جالب ، خنده دار ، غم انگیز ، خطرناک ، مسخره ، شاد ، بی معنی و خلاصه از همه چیز فیلم بگیریم تا وقتی که تبدیل به دوتا پیرمرد حال بهم زن و چسبناک شدیم ، اینا رو نگاه کنیم و لذت ببریم . این جالب نیست لیام ؟؟

زین چرخید و امیدوارانه به لیام نگاه کرد تا آثاری از اشتیاق پیدا کنه. بعد از دیدن بی تفاوتی لیام دوباره رو به دوربین شروع کرد به حرف زدن .

- خب .. اوه ..

زین نتونست ادامه بده چون لیام [ که تا قبل از این یواشکی به زین زل زده بود ] خیلی ناگهانی لباشو بوسید !

لیام زمزمه کرد : شرط میبندم اگه پیر بشی ، بازم همینقدر خوشگل و بامزه ای .

زین وانمود کرد که دلخور شده و لیام رو هول داد .

- تا وقتی که با این بازی موافقت نکردی باهام حرف نزن . نزدیک هم نیا .

لیام لب و لوچه ش رو آویزون کرد و دستاش رو به نشونه ی تسلیم بالا برد . گردنش رو کج کرد و با مظلومانه ترین لحن ممکن گفت :

- باهام قهر نکن !

و این زین بود که همزمان با هول دادن لیام روی مبل ، دوربین رو خاموش کرد !! }}

لیام پلک زد و قطره های اشک باز هم از چشمانش سقوط کردن .
اما لب هاش به پهنای صورتش می خندید .

چشماش رو بست و تلاش کرد صحنه های بعد از خاموش شدن دوربین رو به یاد بیاره .

اما این یاداوری یه ضربه ی هولناک بود که لبخند لیام رو از بین برد . لبخند ، چیزی بود که لیام برای قهرمان بودن بهش احتیاج داشت .

سرش رو به سمت زین چرخوند که نسبت به قبل هیچ تغییری نکرده بود .
کاملا بی حرکت و ثابت . و کاملا بی تفاوت نسبت به بودن یا نبودن کسی که کنارش بود .
انگار که اصلا وجود نداشت .
شاید هم این لیام بود که وجود نداشت ...

و اما لیام .. اون کاملا در تضاد با زین بود .
در اعماق وجود لیام ، این ریشه های درد بودن که دوباره جوونه زدن و عمیق و عمیق تر شدن . اینقدر عمیق و گسترده که هیچ جایی برای خودِ لیام وجود نداشت .
و بالاخره لیام از پا افتاد .

دیگه تلاشی برای قهرمان بودن نکرد .

در برابر همه چیز تسلیم شد و اجازه داد ریشه های قویِ درد ، مثل یک افعی بهش نیش بزنن و اون آروم آروم تحت تاثیر این زهر ، چشماش بسته شد و توی باتلاق خاطراتش فرو رفت .

زین ، همچنان بی حرکت ، ثابت و بی تفاوت نسبت به لیام بود .



________________
_________
__

FIRE🔥

Bạn đang đọc truyện trên: Truyen247.Pro