Chào các bạn! Vì nhiều lý do từ nay Truyen2U chính thức đổi tên là Truyen247.Pro. Mong các bạn tiếp tục ủng hộ truy cập tên miền mới này nhé! Mãi yêu... ♥

Ch. 4

ستاره پایین صفحه انگشت بشه لطفا =)
***

هری داشت از لویی خوشش میومد، خیلی زیاد در واقع. اون مدام دنبال بهونه میگشت تا بتونه از لویی تعریف کنه، حتی با ساده ترین و معمولی ترین چیزها ازش تعریف میکرد. همیشه دنبال بهونه بود تا دستش رو بگیره و فقط یه ماه از اولین دفعه ای که همدیگه رو دیده بودن و دو هفته هم از اولین قرارشون گذشته بود.

بیشترین چیزی که میترسوندش این بود که اون داشت تام رو از دست میداد، اما اون لویی رو داشت.(همچنان خود درگیری داره:|)

هری روی تختش نشسته بود و لویی کنارش دراز کشیده بود و سرش روی پای اون بود.

" و بعدش اون عصبانی شد و بهم گفت که فقط خفه بشم و سفارشش رو آماده کنم، پس منم اینکار رو کردم ولی شاید یه مشت نمک توی قهوه اش ریخته باشم." هری ماجرای اخراج شدنش از اولین کارش رو برای لویی تعریف کرد و دستش موهای لویی رو نوازش میکرد.

اون سرش رو پایین برد و به لویی نگاه کرد، کسی که با یه لبخند نرم بهش خیره شده بود،" تو کیوتی"

" کیوت؟ من همین الان بهت گفتم که به قهوه یکی گند زدم و تو میگی من کیوتم؟" هری ابروهاش رو بالا انداخت. لویی سرش رو تکون داد، "اوهوم، هرکاری که تو انجام بدی کیوته"

"حتی اگر یه بانک رو بزنم؟"

"هنوزم کیوتی"

"حتی اگر تو رو بدزدم؟"

"کیوت ترینی"

" حتی اگر.... در حد مرگ قلقلکت بدم؟ "هری انگشت هاش رو به سمت شکم لویی برد، لویی جیغ زد و خندید و سعی کرد به سمت دیگه ای بچرخه اما هری اون رو جلوتر کشید و درحالی که نیشخند میزد به قلقلک دادنش ادامه داد.

"هری بس کن! "

"هنوزم کیوتم؟ "

" آره، بسه! "

هری خندید اما دست از قلقلک دادنش برداشت، اون چتری های لویی رو از روی پیشونیش کنار زد و گونه هاش رو قاب گرفت. لویی لبخند زد و اون هم دستش رو به گونه هری رسوند و چال لپش رو با انگشت شستش نوازش کرد.

هری وقتی متوجه شد که صورت هاشون چقدر بهم نزدیکه حس کرد قلبش الان از سینه اش بیرون میزنه. آب دهنش رو به سختی قورت داد قبل از اینکه از شانسش استفاده کنه، به پایین خم شد و لب هاش رو به لب های لویی چسبوند.

لویی نفسش بند اومد و سریع جواب بوسه اش رو داد، بدنش بخاطر استرس میلرزید. هری کمی لب هاش رو حرکت داد، از نرمی لب های لویی لذت میبرد.

وقتی هر دو عقب کشیدند هری به لویی که گونه هاش سرخ شده بود لبخند گرمی زد و دوباره یه بوسه سریع روی لب هاش نشوند.

"من واقعا ازت خوشم میاد، لو" اون گفت و لویی سرش رو تکون داد در حالی که نمیتونست لبخند بزرگش رو کنترل کنه، "منم از تو خوشم میاد"
~~

هری و لویی دست در دست همدیگه وارد سالن غذاخوری شدند و پشت میز کنار زین، لیام، تام، بارت و نایل نشستند.

"دست هم رو گرفتن و اینا دیگه، ها؟ " بارت ابروهاش رو براشون تکون داد و هری خندید و سر تکون داد. "آره، ما رابطمون رو رسمی کردیم" اون برگشت و به لویی نگاه کرد که یه لبخند نرم روی لب هاش بود و گونه هاش سرخ شده بودند، نتونست مقاومت کنه و گونه اش رو بوسید.

"خوش به حالتون" تام گفت و یه گاز از ناهارش زد، سعی میکرد سر رفتن حوصله اش رو نشون نده.

"آره، شما دو تا باید با هم باشید" نایل چشمک زد و لویی با آرنج به آرومی به پهلوش زد.

هری نگاهش رو روی تام نگه داشت، احساس عجیبی توی دلش داشت. اون واقعا از تام خوشش میومد، اما همچنین اون از لویی هم خوشش میاد. چی میشه اگه تام بهش بگه که از اون خوشش میاد و اون مجبور باشه بین لویی و تام یکی رو انتخاب کنه؟ اما خب، اون واقعا واقعا از لویی خوشش میاد، اون فوق العاده است، و تام برای اون فقط تامه.

تام نگاه هری رو روی خودش حس کرد، پس اون هم سرش رو بالا آورد و چشم هاشون همدیگه رو ملاقات کرد. تام چند ثانیه ای نگاهش رو روی هری نگه داشت و بعد سرش رو چرخوند. هری آه کشید و برگشت تا روی لویی تمرکز کنه، به هر حال اون الان مهمتر بود.
~~

"نمیتونم، فردا یه امتحان دارم" لویی در جواب پیشنهاد هری برای بیرون رفتن گفت و معذرت خواهانه لبخند زد. هری لب هاش رو آویزون کرد اما سرش رو تکون داد "باشه،پس... فردا میتونیم بریم؟"

"حتما" لویی سرش رو تکون داد، هری یه بوسه سریع روی لبش گذاشت قبل از اینکه بره تا به آخرین کلاسش برسه.

" هری" زین دستش رو روی شونه اش گذاشت، "میشه حرف بزنیم؟"

"باشه" اون سرش رو تکون داد و به سمت کمدها رفت، "چی شده؟"

"تو و لویی الان رسما باهم هستید، این هنوز یه بخش از نقشه ات برای حسودی کردن تامه؟"

هری آه کشید، "این... آممم... این پیچیده است"

"فقط جواب من رو بده"

"من واقعا از لویی خوشم میاد، واقعا میگم. اون خیلی شیرین و دوست داشتنیه و من فقط... واقعا خوشم میاد ازش، ما با هم اوقات خوبی رو گذروندیم، اما خب، تام هنوز توی ذهنمه اما دیگه نمیخوام با قرار گذاشتن با لویی کاری کنم که حسادت کنه، من با لویی قرار میذارم چون این رو میخوام و تام رو فراموش کردم. "

" آهان..."

" جدی میگم! اگه تام بیاد جلو و بهم بگه میخواد با من باشه من میگم نه، چون من لویی رو دارم. اما، من یجورایی هنوز از تام خوشم میاد... من فقط- این پیچیده است. "

" پیچیده نیست، تو فقط باید انتخاب کنی، لویی یا تام؟ "

" پس انتخاب من لوییه"

زین لب پایینش رو جوید و سرش رو تکون داد، "پس پای حرفت بمون. "

****

قدرم رو بدونید که حتی وقتی مریضم هم به یادتونم😂🤧

میخوام زودتر این فیک رو تموم کنم بریم سراغ یه فیک دیگه:) پس قراره تند تند آپش کنم احتمال زیاد یه روز در میان البته اگه مشکلی پیش نیاد😇

ولی اینکه قراره زود تموم بشه دلیل نمیشه ووت و کامنت ها کم بشه ها... اگه ببینم کم شدن کلا زود آپ کردن کنسل میشه😐پس مهربون باشید شیرینی های من 😍

دوستتون دارم 💖

All The Love.
_A

Bạn đang đọc truyện trên: Truyen247.Pro