Chào các bạn! Vì nhiều lý do từ nay Truyen2U chính thức đổi tên là Truyen247.Pro. Mong các bạn tiếp tục ủng hộ truy cập tên miền mới này nhé! Mãi yêu... ♥

▪ مقدمه ▪

بادِ داغِ تابستونی روی پوستش چنگ زد. بادی که تو تابستون به جون طبیعت می افته، از بدترین بلاهاست. شلاق های داغ بدن پسر رو اذیت میکردن.

داشت به سمت خونه میرفت. کمی قدمهاش رو آهسته برمیداشت و به ویترین مغازه های رنگارنگ نگاهی مینداخت؛ گاهی هم با تصور اینکه تنها خانواده ش تو خونه تنهاست، سریع راه میرفت تا بهش برسه.

شاید 'تنها خانواده ش' یه پسر هیجده ساله باشه، ولی اون هنوز هم از تاریکی و طوفان و رعد و برق میترسه. لعنت، اون حتی از عروسکها هم میترسه.

وقتی وارد محله شون شد، حتی سریعتر راه رفت. نمیخواست گنگسترای چاق و خُل بهش گیر بدن. هرچی باشه اون تو یکی از خطرناک ترین محله های شهر زندگی میکنه. تی شرت مشکیش -که گرما رو بدتر از هرچیزی به خودش جذب میکرد- رو صاف کرد. تو دلش به هرچی ایمان داشت التماس کرد تا اون خپلوهای زشت نبیننش.

حتما به هرچی که ایمان داشت، اونو دوست داشت، چون هیچ گنگسترِ چاقی با زنجیرای قلابیِ طلا دور گردنشون زین رو ندیدن.

☆ پارت اول کامینگ سون~☆
مریلآ

Bạn đang đọc truyện trên: Truyen247.Pro