part 15
بعد از یه شام سبک چندین دقیقه بود که مسیر رستوران تا خونمو زیر نور ماه قدم میزدیم
که با دیدن در خونم نفس اسوده ای کشیدم و لب زدم
-این بار که نمیخوای بیهوشم کنی ویکتور
بلند خندید و جلوتر از من سمت در قدم برداشت
+بیا جئون دلت نمیخواد که تا صبح اونجا غر بزنی
دنبالش قدم برداشتم و بعد از روشن کردن لامپا حبس شدن بدنم بین دستاشو حس کردم و بعد بوسه ی شیرینی بود که از لبای باریکش به لبام دوخته شد
انگار دربرابرش بدنم هیچ توانی نداشت
لباشو به لاله گوشم نزدیک کرد و با لحن ارومی زمزمه هاشو به گوشم رسوند
+گفته بودی امشب میخوای تاپ باشی
کیه که نخواد...فقط من دیگه صبری ندارم جئون بیا شروعش کنیم
انگشتای بلند و خوش فرمشو روی دکمه های طلایی رنگ پیراهنم کشید و با یکی یکی باز کردنشون بوسه هاشو بین سینه های تختم کاشت
نوبت من بود که انجامش بدم
شاید اینکار بعد ازین همه سال معذبم میکرد
ولی این دل دیوونه محکم بین قفسه ی سینم میکوبید
بدنم هر لحظه داغ تر میشد و خبر از بیدار شدن بین پاهام میداد
بی طاقت بافت تو تنشو بیرون کشیدم و به بدن بی نقصش که حالا با رده هایی مثل زخم چاقو کبودی و جای بقیه پوشیده شده بود خیره شدم
-اینا چ...چیه ویکتور
+نگران نباش جئون کارتو ادامه بده مرد
نزدیک تر شدم و لبامو به تک تک زخم و رد بخیه ها چسبوندم
-بعدا برام توضیح میدی
با هل دادنش رویِ مبل مشکی رنگ بین پاهاش نشستم و با حرکت دندونام زیپ شلوارشو پایین کشیدم
و متوجه شدم تنها کسی که اینجا بدجور هورنی شده من نیستم
باکسرشو پایین کشیدم و با برخورد دیک سخت شدش به پوست صورتم لیسی به کلاهکش میزنم
-قرار بود من تاپ باشما
از سر جاش بلند شد و با تکیه دادن دستاش به پشتی مبل جوری که باسنشو بیشتر نمایان کنه نشست و با نیشخند روی لباش به من خیره شد
+زودباش جئون منتظر دعوت نامه ای؟
خیلی عجیب بود چون ویکتوری که من میشناختم معمولا زیاد با باتم بودن روی تخت راحت نبود
ولی سعی کردم بیخیال شم و اینبار بعد این همه مدت انجامش بدیم
«روز بعد»
با برخورد هاله ی نور آفتاب داخل اتاقم و تصور خاطرات دیشب لبخند عمیقی روی لبام نقش بست
زیر پتوی نرمی که بدنمو پوشونده بود دنبال ویکتور بودم که دوباره تو بغلم بگیرمش
ولی نتونستم بدنشو کنارم پیدا کنم
یهو انگار تموم وجودم پر از ترس و نگرانی شد
نکنه دوباره تنهام گذاشته باشه...
صاف سرجام نشستم و با ندیدنش تو اتاق بلند اسمشو صدا زدم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ببخشید برای تاخیر مجدد
ازونجایی که هی هربار جمعه میزارم دیگه پارتا جمعه ها اپلود میشن
اسمات این پارت هم تو پارت بعدی امروز اپلود میکنم اگه میخواین اونجا بخونین😶🌫️✨
Bạn đang đọc truyện trên: Truyen247.Pro